ترسم که بیایی و من آن روز نباشم
ما که خود تشنه دیدار توئیم
همه نادیده خریدار توئیم
نه خریدار گرفتار توئیم
نه گرفتار که بیمار تو ئیم
همه گوییم بیا مهدی جان
بشنو ناله ما مهدی جان
ما که خود تشنه دیدار توئیم
همه نادیده خریدار توئیم
نه خریدار گرفتار توئیم
نه گرفتار که بیمار تو ئیم
همه گوییم بیا مهدی جان
بشنو ناله ما مهدی جان
بگذار بگویمت دلم غم دارد
یک عالمه اشک و آه و ماتم دارد
عجّل بظهور، عصر آدینه ها
ای یوسف فاطمه تو را کم دارد
واژه غریبی است سردرگمی ولی کم و بیش همه با آن مواجه شدیم.
برای خودش عالمی ناشناخته است که گاه اصلا خوشایند نیست مثل من که چندین ماه هست وبلاگ می خواستم درست کنم اما بلد نبودم و بعد از کنکاش کردن در سایت یک وبلاگ دست و پا شکسته درست کردم ولی چند ماه سردرگم وارد شدن به وبلاگم شدم چیزی که خودم به وجودش آوردم ولی رمزش فراموشم شد و راه های نوشته شده در سایت را هم رفتم ولی جوابی نمی گرفتم حالا بعد از قریب یکسال بالاخره از این سردرگمی فکر کنم در آمدم .
اما واقعا سردرگمی عواقب سنگینی می تواند داشته باشد مثل انتخاب اشتباه به خاطر عدم شناخت،نا امیدی و قطع ادامه مسیر و…
اما گاهی برخی از سردرگمی ها برای ما مرگ تدریجی اعتقادمان را خواهد آورد، مثل دنیای شلوغ و پلوغ امروزاینقدر دل مشغولی های زیادی نصیب آدمها می شود که اگر ریشه شناخت را محکم نکرده باشی به زودی دچار سردرگمی خواهیم شد و این می شود که غیبت امام عزیزی که قطب هستی است از صدها سال گذر می کند و او که حاضر است در انتظار حضور ما می گردد.